ماجراي عجيب ازدواج شهيدمد

متن مرتبط با «شعر ما را مدافعان حرم آفریده اند» در سایت ماجراي عجيب ازدواج شهيدمد نوشته شده است

شهيدي که حاضر شد سرش بريده شود ولي عمليات (فتح المبين) را لو نده

  • عباسعلي فتاحي بچه دولت آباد اصفهان بود. سال شصت به شش زبان زنده ي دنيا تسلط داشت. تک فرزند خانواده هم بود. زمان جنگ اومد و گفت: مامان ميخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصاي دستمي، کجا ميخواي بري؟ عباسعلي گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزيزم…عباس اومد جبهه. خيلي ها مي شناختنش. گفتند بذاريدش پرسنلي يا جاي بي خطر تا اتفاقي براش نيفته. اما خودش گفت: اسم منو بنويس ميخوام برم گردان تخريب. فکر کردند نمي دونه تخريب کجاست. گفتند: آقاي عباسعلي فتاحي! تخريب حساس ترين جاي جبهه است و کوچکترين اشتباه، بزرگترين اشتباهه….بالاخره عباسعلي با اصرار رفت تخريب و مدتها توي اونجا موند. يه روز شهيدخرازي گفت: چند نفر ميخوام که برن پل چهل دهنه روي رودخونه دوويرج رو منفجر کنن. پل کيلومترها پشت سر عراقيها بود…پنج نفر داوطلب شدند که اولينشون عباسعلي بود. قبل از رفتن حاج حسين خرازي خواستشون و گفت: «به هيچوقت با عراقي ها درگير نمي شيد. فقط پل رو منفجر کنيد و برگرديد. اگر هم عراقي ها فهميدند و درگير شديد حق اسير شدن ندارين که عمليات لو بره… و تخريبچي ها رفت, ...ادامه مطلب

  • کارگران حضرت زهرا سلام الله عليها

  • تابستان 1363 كه در شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادري به همراه دو دخترش برخورد كردم كه در حال درو كردن گندم‌هايشان بودند. فرمانده‌ي گروهان، ستوان آسيايي به من گفت: مسلم بيا سربازان دو گروهان را جمع كنيم و برويم گندم‌هاي آن پيرزن را درو كنيم.به او گفتم: چه بهتر از اين! شما برويد گروهان خود را بياوريد تا با آن پيرزن صحبت كنم. جلو رفتم پس از سلام و خسته نباشيد گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بيرون برويد تا به كمك سربازان گندم‌هايتان را درو كنيم. شما فقط محدوده‌ي زمين خودتان را به ما نشان دهيد و ديگر كاري نداشته باشيد.پيرزن پس از تشكر و قدرداني گفت: پس من مي‌روم براي كارگران حضرت فاطمه‌ي زهرا(سلام الله عليها) مقداري هندوانه بياورم .ما از ساعت 9 الي 11/30 صبح توسط پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو كرديم. بعد از اتمام كار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از اين فرصت استفاده كردم و رفتم كنار پيرزن، به او گفتم: مادر چرا صبح گفتيد مي‌روم تا براي كارگران حضرت فاطمه(س) هندوانه بياورم. شما به چه منظور اين عبارت را استفاده كردي, ...ادامه مطلب

  • خوني که در رگ ماست...

  • اين روزها هواي دلم ابريستباراني ستاز روزي که اشک شمارا ديد باراني ستقبلم به درد آمده از اشک شمااز حال دل شماچه شد آقا كه حرف از رفتن زديددشمنان از يک طرف و به ظاهر دوستان از يک طرف دل شما را به درد آورده اند،قبولولي آقا فكر دل ما را نمي كنيدمگر ما مرده ايم که حرف از رفتن مي زنيدفکر دل ما را نمي کنيدكاش آنهايي كه دل شما را به درد آورده اند دوباره وصيتنامه شهدا را بخوانندمهمترين وصيت شهدا پيروي از ولايت فقيه استآقا جان، تا جان در بدن داريم نخواهيم گذاشت در تاريخ بنويسند سيد علي تنها مانداللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه اي لبيك يا خامنه اي,خونی که در رگ ماست,خونی که دررگ ماست هدیه به رهبرماست ...ادامه مطلب

  • ما را مدافعان حرم آفريده اند

  •  ما را ز خاندان کرم آفريده‌انديک موج، از تلاطم يَم آفريده‌اندما را فدائيان پسرهاي فاطمه(س)"ما را شهيد مير و علَم آفريده‌اند"ما را به اعتبار عنايات فاطمه(س)گريه کنان حضرت غم آفريده‌اند‎بهر بريدن سر اولاد عمر و عاصدر جان ما غرور و غژم آفريده‌اندهر يک ز ما حريف دو صد لشکر يزيد!!(زين رو ز شيعه عده کم آفريده‌اند)دجّال ها و حرمله ها را مهاجم و ...... ما را "مدافعان حرم" آفريده‌اند‎. . .سيّد عليِ خامنه اي (پير عشق) گفت:"فرياد را عليه ستم آفريده اند" اللهم ارزقني...,ما را مدافعان حرم آفریده اند,شعر ما را مدافعان حرم آفریده اند ...ادامه مطلب

  • ماجراي عجيب ازدواج شهيدمدافع حرم به واسطه ي شهيدعلمدار!

  • واسطه ازدواج شهيد عبدالمهدي كاظمي و همسرش مرضيه بديهي، شهيد سيد مجتبي علمدار بود. هر دو به اين شهيد متوسل مي‌شوند تا همسري متدين نصيبشان شود و طي يك رؤياي صادقه، شهيد علمدار، عبدالمهدي را به همسرش معرفي مي‌كند. به اين ترتيب ازدواج خوبان شكل مي‌گيرد و 9 سال ادامه مي‌يابد. يك زندگي شيرين كه با شهادت عبدالمهدي در سوريه در تاريخ 29 دي ماه 94، به سرنوشتي زيباتر ختم مي‌شود. حالا كه كمتر از يك سال از شهادت عبدالمهدي مي‌گذرد، با همسرش مرضيه بديهي همكلام شديم تا هرچه بيشتر از اين شهيد مدافع حرم بدانيم. شهيدي كه آيت‌الله بهجت پيش‌بيني شهادتش را در روز تاج‌گذاري امام زمان(عج) كرده بود و طبق همين پيش‌بيني، عبدالمهدي آسماني شد. گويا واسطه ازدواج شما شهيد علمدار بود، اين وصلت چطور اتفاق افتاد؟سوم دبيرستان بودم و به واسطه علاقه‌اي كه به شهيد سيد مجتبي علمدار داشتم، در خصوص زندگي ايشان مطالعه مي‌كردم. اين مطالعات به شكل كلي من را با شهدا، آرمان‌ها و اعتقاداتشان بيش از پيش آشنا مي‌كرد. حب به شهيد علمدار و زندگي‌اش موج, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها